مرق - شهرزیبای کوچولو

خبرات به روز در شهر مرق

مرق - شهرزیبای کوچولو

خبرات به روز در شهر مرق

چند سالی بود که دوست داشتم

راهیان نور -فروردین 92

چندسالی بود که دوست داشتم بایکی از کاروانهای راهیان نور به جبهه های جنوب بروم جایی که وقتی بدنیا آمدم فقط به یاد دارم که هواپیماهای جنگی به طرزعجیبی از آسمان روستا عبور می کردند و تلویزیون هشدار آژیر قرمز رامیداد که به پناهگاه پناه ببریم .تا وارد شلمچه نشده بودم هنوز به واقعیت آنچه اتفاق افتاده بود و8سال طول کشیده بود پی نبرده بودم شلمچه وغروب دل انگیز آن چقدر صفا دارد .بوی خون جوانانی که به عشق وطن رفته بودند به خوبی به مشام می رسید .آنانکه که خودرا گم کرده اند ودر دام این دنیای فریبنده واهی غوطه می خورند وبه هیچ چیزی جز مال دنیا ارزش قائل نمی شوند وتویی که داری این چند سطر را می خوانی حتما به دیدار شهدا برو .با آنها ملاقات کن .درد دل کن وهرچه می خواهی ازآنها بخواه .بخدا جواب می دهند وآرزو برآورده می کنند .راهشان را ادامه دهید و...... 

درعکسی که مشاهده می کنید کنارمن پدری است که دو پسر خودرا در راه  اسلام به جبهه فرستاد ولی آنها پرواز کردند همنشینی با این پدر درچند روزی که باهم بودیم صفای خاصی داشت ....یادش بخیر

نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبی سلمانی چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:19

لباس سبز رنگه فامیلیش خادم است؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد